موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
عشق ق ق ق ق
سرنوشت را کی توان از سر نوشت
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : صالح
چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه بگویم با تو؟ که سحرگه دل من از دست تو ای رفته زدست ... سخت به تنگ آمده بود .... ############### ذهن را ذرگیر عشق خیالی کرد و رفت! واژه های روشن عشق را سوالی کرد و رفت! چون رمیدن های آهو ناز کردن های او... چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت...! ################ زیر بار غم عشقت قامتم خم شد و پشتم بشکست در خیالم تویی آن قامت بالنده هنوز آتش عشق پس از مرگ نمیرد هرگز ; گر که گورم بشکافند عیان میبینند... زیر خاکستر جسمم باقیسث آتشی سرکش و بالنده هنوز ################ دیگر گل خورشید از سرخی به زردیست.. غم در نگاه آسمان لاجوردیست.. با یاد لبهایش مانده ام تنهای تنها تنها خدا میداند تنهایی چه دردیست ############### تو مثل من زمستونی نداری که باشه لحظه ی چشم انتظاری گلدون خالی ندیدی نشستی زیر بارون گلهای کاغذی داری هزارون توعاشق نبودی ببینی تلخه روزای جدایی چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون! ################# نظرات شما عزیزان:
|
|||||||||||||||||
|