هنوزدلخوشم
به لحظه های انتظار که نوید امدنت را میدهند
به خاطر ه های بی قرار که تو را از فرسنگ ها فاصله به اغوشم می کشانند
به خیالی که از سر دیوانگی نبودنت هر لحظه خیال بودنت به سرش میزند
و تو بی انگه بدانی و بی انکه بفهمی
گرمای نگاهم را یخ کردی و
چه سالی ست فصل هایش همه پاییز شب هایش همه سرد و روز ها غرق سکوت تقصیر خودم نیست که حرف هایم در تو نا تمام می ماند تقصیر دل توست که باور نداری کسی چه بی گناه عاشق شده است به من تلقین کن شاید که باورم شود من و تو یکی نمی شویم.....
عمریست که از نگاهم چکه میکند یادت تو مگر باران را باور نداری
|